انسانیت

تمام مسائی دنیا

انسانیت

تمام مسائی دنیا

شعر آشقانه برا عاشقا

یادم آید تو به من گفتی از این عشق حذر کن

لحظه ای بر این آب نظر کن

اب ایینه عشق گذران است

تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن

با تو گقتم حذر از عشق ندانم

سفر از پیش تو هرگز نتوانم

روز اول که دل من به تمنای تو پر زد

متل کبوتر لب باغ تو نشستم

تو به من سنگ زدی من نپریدم نگسستم

جمله روز

جمله روز:به دوست هر چه میسپاری بسپار>جز:راز خود را

خوش آمد گویی

با سلام به همه